مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

عشق من و بابایی

69 روزگی

سلام عزیز دل من.ببخش با تاخیر برات مینویسم.اینترنتم قطع بود.2 ماهگیتم گذشت نازم.روز به روز خوشگلتر و باهوشتر میشی.چند وقته روزا خوب غذاتو نمی خوری و من عصبانی میشم.ولی شبا خیلی خوب غذا میخوری.خنده هات بیشتر شده.وقتی باهات حرف میزنیم جواب میدی.دستاتو  بگیریم جیغ میزنی از بس که ذوق میکنی.عاشق فرش و مبل و لوستر هستی.وقتی گریه میکنی همیکه چشات به مبل میفته گریتو قطع میکنی و با تجب نگا میکنی.هر دفعه انگار بار اولته داری میبینی عاشقتم.وقتی رو کریر میذارمت سر و گردنتو یکم میاری جلو.انگار میخوای پاشی.رو پاهات میتونی بیاستی.احساس میکنم نو میشناسی.اصلا پسمل ناز من انیشتنه واسه واکسن دو ماهگیت برده بودموزنت شده 5800 و قدت شد0 58 و دور سرت39.واسه ...
24 آبان 1392

بدون عنوان

سلام ملوسکم.پنج شنبه دو ماهه شدی.نشد بیام برات بنویسم و عکساتو بذارم.دیروزم واکسنت و زدیم.الهی برات بمیرم اانقدر گریه کردی.ولی خداروشکر الان خوبی
19 آبان 1392

عکسای مهدیارم

سلام عزیزم.مهدیارم چند روز مریض بودی.شکم و گوشت درد میکرد.خیلی درد کشیدی منم با تو درد میکشیدم.بچند روز تا صبح با هم بیدار بودیم.صبح 1 ساعت خوابیدی بازم تا ظهر بیدار بودی.خیلی خوابم میومد ولی تو نمی خوابیدی ای بی تلبیت.بابا هم مریض بود بهت دست نمیزد که نکنه تو هم مریض شی.خیلی روزای سختی بود.چند روزه تو کریرت میشینی.کلی میخندی.منو میشناسی.راستی اهنگمخصوصی داری که وقتی گشنت میشه واسم می خونی.عاشقتم.اِهه اِهه اهه.وقتی هم می ذارم رو پام شیرت بدم زود دستتو میخوری و سرت و زود زود اینور اونور میکنی.بعد میگی اوهو اوهو.انگار داری التماس میکنی وقتی بهت دراو میدیم اول گریه میکنی بعد التماس میکنی.ولی عزیزم ما مجبوریم بهت دارو بدیم.راه حلشو پیدا کردم د...
11 آبان 1392

54 روزگی

سلااا عزیز دلم.عشقم ،عزیزم،عاشقتم.همه دیوونت شدن.من و بابا عاشقتیم.زندگیمون با تو شیرینتر شده.از کارات برات بگم.ماشالله شبا 11 میخوابی دو بار پا میشی شیر میخوری مامان جاتو عوض میکنه.یکم چراغی که خیلی کم نوره رو نگا میکنی بعد میخوابی.وقتی گریه میکنی چشاتو باز میکنی اینور اونورو نگا میکنی بعد رو بالش مبلها یا فرشا زوم میکنی گریت قطع میشه.قربونت برم من وقتی باهات حرف میزنیم جواب مییدی اغوووووو یا اووووو. از حموم در اومدی وقتی زردی داشتی خاله جون این عکسو گرفته دارم جاتو عوض میکنم داری میری حموم لباسای جدیدت که اندازت شدن.ماشالله سایز 1 شدی اینم عکس با امیررضا از مهمونی برگشتیم ای...
9 آبان 1392
1